"خدای شکاف ها": "خداى" کیست؟
آیا افزايش دانش ، ایمان کسانی را که به خدا باور دارند ، تقویت یا تضعیف می کند؟

  www.oodegr.com  : منبع

 

 

 

یكی از استدلال های مورد علاقه آتئيست ها، مخالفین مؤمنانی كه به خدا ایمان دارند ، استدلالی با عنوان "خدای شکافها" است - یعنی یک "خدای" خیالی ، که شکافهای دانش کسانی که به خدا ایمان دارند را پر می کند ، و با پیشرفت های علمی به تدریج عقب نشینی می کند. با این حال ، "شکافها" در منطق ملحدان نيز قرار دارند.

 

1.استدلالات مربوط به "خدای شکافها"

برخی ملحدان فلسفه بافى می كنند كه ایمان مؤمنان به تلاشهای آنها براى پركردن حفره های دانش خود در مورد كارهای كیهانى نسبت داده شده است.

 

آنها ادعا می کنند که وقتی فرد قادر به توضیح برخی پدیده ها در کیهان نیست ، این پدیده ها به وجود یک خدای خیالی نسبت داده می شوند ، که از جمله آنها می توان گفت: "من نمی دانم چرا یا چگونه این پدیده وجود دارد ، بنابراین باید کار خدا باشد ". نیوتن هنگامی که به حد آنچه معادلاتش می توانست محاسبه کند رسیده بود. گفت: "شاید خدا هرچند وقت وارد می شود و کارها را درست می کند". اما ، همانطور که علم پیشرفت مى كند و توضیحاتی در مورد عملکرد کیهان می دهد ، و دانش انسان در مورد عملكرد جهان نیز افزایش می یابد ، پس دیگر نیازی به مؤمنان برای نسبت دادن پدیده های خاص به خدا نيست. دعوت از "یک خدا" برای توضیح پدیده ها نیز كاهش می یابد ، از این رو ، خدای یگانه از افکار آنها "كناره گيرى می کند" ، زیرا دیگر مطرح كردن او برای توضیحات ضرورى نیست.

"خدا یک پاكت واپس نشسته هميشگى از جهل علمی است" به همین دلیل ، با پیشرفت دانش بشری ، ایمان به یک وجود الهی به عنوان یک عامل غیر ضروری كنار زده می شود.

 

اما ، همه این ادعاها چقدر معتبر هستند؟

 

2. "خدای شکافها" برای چه کسانی یک اعتقاد معتبر است؟

 

هرچه ممکن است این پذیرش برای غیر ايمانداران عجیب به نظر برسد ، استدلال "خدای شکافها" در واقع یک استدلال معتبر است - اما نه به حدی که ادعا می شود و نه برای همه! و حتی فقط به مؤمنين محدود نمی شود!

 

قديس باسیل كبير گفت: "شما باید تحسین خود را به حكمت خدا سوق دهيد ، که همه چیز را به شكلى ترتیب داده است؛ به طوری که وقتی با حل شدن یکی از پارادوکس ها ، روشى كشف می شود ، از حيرت ما برای چیزهای شگفت آور کاسته نمی شود. "

(Basil of Caesaria, Works, Homily A - “On the Hexaemeron” E.P.E. Vol.4, pp. 55-63; and PG 29, 25A).

 

این سخنان قديس باسیل نشان می دهد که وی پس از فراگيرى برخی اسرار نحوه عملکرد آفرينش ، از خطر مؤمنى که ایمان خود را ترک کند ، آگاه بود.

 

اما به موازات آن ، او آگاه بود كه آنچه كه درمورد بعضی از افراد صدق می كند ، برای مؤمنین واقعی صدق نمی کند ، که خدا را با آنچه که می توانند درک کنند پیوند نمی دهد. آنها می دانند که خدا همیشه حاضر ، همه جا و پشت همه چیز در آفرینش است - صرف نظر از اینکه آنها بدانند همه چیز چگونه عمل می کنند یا خیر.

 

برای مؤمن اصیل ، خدا "همیشه ثابت" و "هميشه تکثیر كننده" است ، و "هرگز واپس نشسته " نیست!

 

در واقعیت ، مسیحیان مومن بین خدای نامخلوق و عملكردهاى طبیعت مخلوق - که او خلق کرده است ، فرق می گذارند. ایمان آنها به وجود خدا به دانش آنها در مورد چگونگی عملکرد بستگی ندارد. آنها می دانند که خدا همیشه حاضر است ، و به معنای واقعی کلمه"پشت" تک تک چیزها، بعنوان خالق و نگاه دارنده آفرینش است.

 

آنچه که "همیشه واپس نشسته" است ، برای یک مؤمن واقعی خدا نیست. این نادانی خودش در مورد آفرینش خدا است. این تفاوت بین طبیعت مخلوق و خدای نامخلوق است که ملحدان و "مؤمنان" سطحی  در نظر نمی گیرند. آنها با درک نکردن بین خلق شده و خلق نشده - بین آفرینش و خدا - آنها خدا را بعنوان يك "لوازم جانبی" جهان می دانند ، که صرفاً توضیح نداده ها را "توضیح" می دهد. و، بله در نتیجه ، هنگامی که پدیده های غیر قابل توضیح کمتر می شوند ، "خدای شکافها" در حوزه دانش آنها کمتر برجسته می شود.

 

یک مسیحی واقعی که ایمان خود را می شناسد می داند که خدا به معنای واقعی کلمه "پشت" همه چیز است ، ".... به کلمه قوت خود حامل همه چيز است..." (عبرانیان 1: 3)

 

همانطور که مسیح نیز گفته بود ، " آیا دو گنجشک به یک فلس فروخته نمى شود؟ با این حال، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمی‌افتد. حتی همه موهای سر شما به تمامی شمرده شده است. " (متی 10: 29-30)

 

موضع كلیسای مسیحی در مورد خدا روشن و مشخص است ، و صرف نظر از "موفقیت های علمی" مربوط به آفرینش ، تغيير ناپذير است. آنچه تغییر می کند مربوط به خدا نیست ، بلکه به نحوه ایجاد آفرینش او مربوط است. ما خدای تغییر ناپذیر را با طبیعت متغیر اشتباه نمی گیریم ، و همچنین به خاطر ادراک علمی همیشه در حال تغییر مان مرتبط با آفرینش او ، مواضع ثابت خود را در مورد خدا تبادل نمی کنیم. هرچه راجع به خدا می دانیم از طریق مكاشفه بوده است. هرچه که در مورد خلقت می دانیم از طریق تحقیق بوده است.

 

قدیس باسیل كبير انتظار ندارد که همه پاسخ ها در کتاب مقدس باشد ، اما او تحقیقات علمی را لازم و پیش بینی شده توسط خدا می داند: "... بسیاری از چیزها مضايقه شده است (توسط کتاب مقدس) برای تمرين ذهن ما به سمت تحقیق ، با ارائه چندين مورد از فرصتها برای حدس و گمان ..."(EPE 4:72/4)

به عبارت دیگر ، نیت خدا این بود که بشر از طریق تحقیق علمی خود کشف کند که چگونه کیهان را به وجود آورد ، که باسیل آن را یک "تمرین ذهنی خدا دادى برای ما" می داند!

 

خدای مسیحیان - و خود مسیحیان – به هیچ عنوان از اکتشافات علمی نمی ترسند!

 

آنچه ملحدان در واقع در حال انتقاد هستند ، گروه خاصی از مؤمنان است: افراد سطحی ، که وقتی در ابتدا گفتند که چیزی کار خداست و بعداً می آموزند که آن"چیز" نتیجه قوانین طبیعی است ، ایمان خود را به خدا از دست می دهند. این موضع اما برای مسیحیانی که ایمان خود را می شناسند صدق نمی کند.

 

مسیحیان مومن که ایمان خود را می شناسند، کاملاً آگاه هستند که خدا به منظور اصلاح برخی موارد ، در طبیعت وارد نمی شود ، گویی که او از ابتدا اشتباهی کرده است و برای اصلاح آن مجبور است به عقب بازگردد! ما کاملاً آگاه هستیم که خدای عالم مطلق ما از همان ابتدای خلق آفرینش ، در یک مسیر مداوم در حال پیشرفت به سمت ابدیت ، از طریق قوانین طبیعی طراحی خود، بدون مداخلات اضافی ، حرکت کرده است. هر آنچه ما (آفرینش های زمانی) به عنوان مداخلات در نظر می گیریم ، توسط خالق از آغاز زمان (ایجاد شده) ، به عنوان "قوانین طبیعت" پیش بینی و از پیش طراحی شده است.

 

درک ما از "زمان" در حال حرکت چیزی "بی تحرک" برای خدای بی زمان ما است ، و اما یکی دیگر از ابعاد آفرینش اوست. در نگاه ابدی او، به طور کلی زمان حضوری ابدی است. به همین دلیل است که منطق ايمانداران سطحی اشتباه گرفته می شود ، هنگامى كه آنها می خواهند "خدا هر چند وقت یکبار مداخله کند و امور را درست کند" ، و نتیجه آنکه ايمانشان به خدا واپس می رود ، وقتی می فهمند که امور با قوانین طبیعی خدا تنظیم شده اند.

 

و در واقع (از پیشرفت طبیعی و سیر احکام قوانین طبیعی بدون هرگونه " مرمت کردن" موقتی توسط خدا) ما مسیحیان انتظار نداشتیم که علم آن را به ما آموزش دهد. ما از همان ابتدای وجود كلیسا آن را "می دانستیم"! قدیس گرگوری از نیسا توضیح داد که همه چیز از همان آغاز آفرینش ، بدون هیچ گونه "اصلاحى" ایجاد شده است: "همه چیز در مورد طبیعت توسط خدا در همان لحظه اول بود - گویی یک قدرت بدوى خاص برای پیدایش همه چیزها اعمال شده بود - بدون هیچ گونه اقدام بعدی (اعمال شده) بر روی هر یک."  (ÑG 44 ، 77D)

 

باسیل كبير یک دوره پیشرفت در آفرینش را با ارائه "اولین آغاز" به عنوان "داشتن درد زایمان تا پیدایش همه چیز ، به دلیل قرار گرفتنش در آنجا توسط قدرت خالق" ، تصدیق می کند ، در پيش بينى "لحظات لازم الاجراء که با فراخوانی الهی ، حرکات هرکدام را به وجود می آورد." (RG 29.36Â)

 

این امر به این دلیل است که مطابق با قدیس گرگوری ، "از همه چیزهای موجود – علت ها ، دلایل و قدرتها - خدا آنها را به طور کلی عهده دار شده است." (ÑG 44 ، 72Â)  

 

به گفته باسیل كبير، جهان بعد از اینکه از پیش، تمام قدرتهای لازمی که آن را بطور کامل شكل می دهد دریافت کرد، در یک توالی توسعه طبق خواست خالق، در زمان توسعه مى يابد و شکل می گیرد: «دنباله طبیعت ، با دریافت آغاز خود از دستور اولیه، پس از آن از ميان زمان عبور مى كند، تا به اتمام مشترک همه چیزها برسد.» (ÑG 29،1164)

 

و همانطور که قدیس گریگوری نیز می گوید ، «طبیعت باعث صعود جنبه هاى زندگی با درجات، از کوچکترین تا بزرگترین چیز ، تا کمال آنها می شود.»(RG 44 ، 148C) 

این جهان با یک حرکت تدريجى درجه بی بندی شده است که طبق خواست خدا به سمت کمال پیش می رود؛ هر چند همه چیز انگیزه اولیه و غیر تکراری خود را از طرف خدا ، بدون هیچ گونه اصلاح در طول مسیر دارند. این توسط مسیحیان به خوبی شناخته شده است که خدا به معنای واقعی کلمه در هر چیزی که خلق كرده است ، "انگيزه اصلى" خود را قرار داده است ، که تک تک چیزها را - از ابتدای خلقت - تا هدف نهایی آفرینش او و پيامد نهایی اراده الهی منجر می شود.

 

به این ترتیب ، هنگامی که افراد بی ایمان استدلالهای خود را در مورد "خدای شکافها" ارائه می دهند و کسانی که معتقدند "خدای شکافها عقب نشینی می کند" ، نباید با این ادعا که این امر به طور کلی برای افراد مؤمن صدق می کند ، تعمیم دهند. زیرا این فقط در مورد انواع مذهب ها اعمال می شود . مومنان واقعی چنین نگرانی ندارند!

 

علاوه بر این ، برای افراد واقعاً با ایمان ، خدا "تصویری از تخیل آنها" نیست. او واقعی و زنده است و آنها در تمام سنین با او شخصاً آشنا شده و با او مکالمه می کنند. ما با خدا آشنا نمی شویم ، زیرا او را به عنوان چیزی تصور می کنیم که شکاف هایی در حوزه دانش ما را در بر می گیرد ، بلکه چون او خود را برای کسانی که با ایمان و عشق به دنبال او می آیند ، آشکار می کند ، که سپس قلب خود را پاک می کنند تا او در داخل آنها ساکن شود و با آنها "ديدار" کند.

 

ما می توانیم از ملحدانی که این نظریه را دارند که علم امروزه می تواند عملکرد مغز را در طول تجربه های دینی "ضبط کند"  - و این که "خدا" فقط در ذهن یافت می شود - یعنی در تخیل افرادی که "صدایی را در سر خود می شنوند. " بپرسیم: چگونه می دانند که اینگونه ضبط ها از" خدای غیر واقعی "است و اينكه آنها ضبط ارتباط واقعی مغز با یک نا مخلوق یا موجودات آفریده شده نيستند؟ و چگونه می دانند که این امر در همه موارد صدق می کند؟

 آیا می تواند این باشد که این دگماتیسم آتئیستی در تلاش است تا شکاف های خود را با نظریه های پشتیبانی نشده پر کند؟

 

3. ایده " پر کردن شکاف" برای افراد بى ايمان نیز صدق می کند!

 

بالاخره باید روشن کنیم که عمل پر کردن شکافها در دانش ما با "چیزی" ویژگی افراد مؤمن نیست بلکه افراد بى ايمان است! حتی اگر آنها اتفاقاً دانشمند باشند!

 

آیا این یک واقعیت نیست که دانشمندان نیز شکافهای دانش بشری را با تئوری های علمی ناقص - در طول تاریخ پر می کنند؟

 

در جایی که یک فرد ايماندار ساده یک عمل خدا را "می بیند" ، دانشمند یک تئوری را که در ابتدا پشتیبانی نشده است را "می بیند" و سپس خود را بكار می بندد تا صحت آن را اثبات کند. و نه به ندرت ، او مجبور خواهد شد تجدید نظر کند یا اعلام کند که نظریه اولیه او اشتباه بوده است! بنابراین ، اساساً ، او نیز در حال پر کردن "شکاف" دانش خود با یک نظریه خیالی است ، که برای تأیید آن هیچ مدرکی ندارد. اما از آنجا که او آن را باور دارد ، تلاش می کند تا آن را اثبات کند! آیا این بدان معنی است که علم فى نفسه اشتباه است؟

 

به طور مشابه ، برای یک شخص ايماندار ساده ، نیاز او به تجدید نظر در درک اولیه خود در مورد چگونگی عملکرد کیهان ایجاد شده به هیچ وجه مدرک (حتی نشانه ای) نیست که خدایی که او تصور کرد عمل کرده است ، فقط تصور تخیل او است. این خدا نیست که او تصور می کرد: او فقط راهی را که خدا احتمالا عمل کرده بود را تصور می کرد. تفاوت بسیار زیادی بین اين دو منظر وجود دارد.

 

اکنون که ما از دی ان ای آگاه هستیم (کد ژنتیکی که خدا به همه موجودات بیولوژیکی داده شده است) ، ايمانداران امروزه خدا را صرفاً به عنوان یک سفالگر خلق مد روز تصور نمی کنند ، بلکه به عنوان یک "برنامه نویس" ، که کد ژنتیکی همه  موجودات بیولوژیکی را طراحی و نصب کرده است ، که زندگی را که در زمان خود با آن آشنا هستیم تولید می کنند. مجدداً ، این خدا نیست که به خودى خود اندیشه های ما را به کار می برد، بلكه فقط  راهی که ما تصور می کنیم، خدا خلق کرده است. 

خدا همانطور كه هست بی تأثیر از افزایش دانش ما باقى می ماند. در واقع ، می توان گفت که بسیار شگفت انگیز است که چگونه درک معاصر ما از خدا به عنوان "برنامه نویس" حتی به فرمول پاتریاركى اصلی در مورد "چگونگی" خدا نزدیک تر است: «دنباله طبیعت ، با دریافت آغاز خود از دستور اولیه، پس از آن از ميان زمان عبور مى كند، تا به اتمام مشترک همه چیزها برسد.» (ÑG 29،1164) 

 در حقیقت ، این إز منظر چیزى جدید، " عقب نشينى خدای شکافها" نیست ، بلکه برعکس ، بازگشت به تعریف اولیه - اصلی - تعریف اصلی "آغاز" است: که چگونه خدا همه چیز را خلق کرد.

 

مطمئناً ، در طول تاریخ افرادی بوده اند كه برخی از عبارات کتاب مقدس را اشتباه تفسیر کرده اند - به عنوان مثال اصطلاح "روزها" که در پیدایش ذکر شده است ، که به اعتقاد آنها 24 ساعت تشکیل شده است. اما این بدان معنا نیست که بیان الهام گرفته از خدا در کتاب مقدس "اشتباه" بوده است ، فقط به این دلیل که آنها آن را با دانش محدود خود اشتباه گرفته اند. شاید تعداد معدودی می دانستند، مدت ها قبل از این که ما از علم آگاه شویم، که آن "روزها" "دوره های نمادین زمان" هستند ، پدران مقدسی مانند قدیس باسیل كبير قبلاً با دقت تفسیر کرده اند که آن "روز" ها "دوره های نمادین" هستند:

بنابراین بدون توجه به اینکه شما آن را "روز" یا "عصر" بنامید ، شما همان معنی را بیان می کنید. حتی اگر آن وضعيت "روز" خوانده می شد ، یکی بود ، و نه تعدادى. و حتی اگر آن را " عصر" می نامیدند ، باید يكتا بوده باشد ، و نه چندين. بنابراین ، برای هدایت معنی (اصطلاح) به سوی زندگی در آینده ، او نام "یک" را به تصویر عصر ، آغاز روزها ، همان عصر بعنوان نور و یکشنبه مبارک داد که با رستاخیز خداوند تجلیل شد."  (EPE Vol.4. pp. 55-63, last section)

 

                  

همانطور که هر کس می تواند ببیند ، متون مقدس ما از قبل حاوی اطلاعاتی بودند که دانش آموز خوش ذوق را به نتیجه گیری صحیح سوق می دهد ، با توجه به اینکه حتی در متن بسیار باستانی پیدایش ، به کلمه "روز" يك مدت متغیر داده شده بود و نه تنها به عنوان یکی از شش "روز آفرینش" ، با توجه به اینکه به طور کلی "شش روز آفرينش" نیز به عنوان "روز" ذکر شده است:

 

"این است پيدايش آسمانها و زمین در حين أفرينش آنها در روزی  که یهوه خدا آسمانها و زمین را بساخت، و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود" (پیدایش 2: 4-5)

 

آتئیست ها به طور مشابه به منابع زمين شناسى در کتاب مقدس متوسل می شوند (مانند "ستارگان از آسمان سقوط خواهند کرد") به عنوان نمونه ای از "دانش علمی نادرست در کتاب مقدس" ، در حالی که آنها نه تنها از یافته های علم در این زمینه صرف نظر نمی کنند ، بلکه از استعاره در این کلمات (آیا ما امروزه هنوز شهاب سنگ ها را "ستاره در حال سقوط" نمی نامیم ، حتی اگر می دانیم آنها ستاره نیستند؟) آنها همچنین از معنای کاملا نمادینی که خود کتاب مقدس به "ستارگان" در ادبیات نبوی می بخشد ، چشم پوشی می کنند. ، هنگامی که مشخص می کند که آنها نماد اسقف های کلیسا هستند: " راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، سفيران هفت کلیسا هستند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا. " (مکاشفه 1: 20).

 

برای اینکه شخص بتواند تعابیر خود را از خلقت پیرامون خود تنظيم كند ، نه فقط براى اثبات این مسئله که خدا "خیالی" و "خدای شکافها" است. این صرفا اصلاحات او در مورد آفرینش است - نه خدا - که مشخصه پیشرفت هر شخصی در علم است ، خواه آنها مومن باشند یا بى ايمان. بنابراین ملحدان باید از توصیف این ویژگی مخصوصا به مومنان خودداری کنند ، و همچنین از این فرض که مردم خدا را فى نفسه با برداشتی که آنها درباره خلقت های خدا دارند اشتباه می گیرند، خودداری کنند :

 

شما باید تحسین خود را به حكمت خدا سوق دهيد ، که همه چیز را به شكلى ترتیب داده است؛ به طوری که وقتی با حل شدن یکی از پارادوکس ها ، روشى كشف می شود ، از حيرت ما برای چیزهای شگفت آور کاسته نمی شود. "

 (Basil of Caesaria, Works, Homily A - “On the Hexaemeron” E.P.E. Vol.4, pp. 55-63; and PG 29, 25A).

 

ترجمه از: خادم خدا