توصيه عملى
چگونه می توان
به شخص متوفی کمک کرد؟
با برگزاری
مراسم بزرگداشت براى وى در ليتورگى الهى (به ویژه در پروسکومدیا) و خدمات
یادبود ، دعای همسایگان و صدقات مى توان به روح مسيحى عزيمت كرده کمک كرد.
سعی کنید در اسرع وقت وسایل متوفی را توزیع کنید ، این نوعی صدقه است. دادن
کتابها و مجلات ارتدوكس به یاد آن مرحوم مفید است. به یاد آن مرحوم می
توانید برای کلیسا کار کنید ، به عنوان مثال در یک معبد یا صومعه.
بلافاصله پس از
فوت او در دعاهای کلیسا براى او درخواست دعا كنيد. بعد از چهل روز می
توانید یک بزرگداشت سالانه سفارش دهید و سپس هر ساله آن را تجدید کنید.
در طی چهل روز
نخست پس از فوت متوفی، روح او به فرشتگان يا شياطين تحويل داده مى شود...،
بنابراين دعاها از روز اول تا چهلم بسيار كمك كننده هستند. اولین روز مرگ
در نظر گرفته می شود ، حتی اگر مرگ چند دقیقه قبل از نیمه شب رخ داده باشد.
هر کار نيكى که
به یاد آن مرحوم انجام می شود ، به روح او آرامش می دهد.
درس روز
شاه و مشاور او
پادشاه مقتدرى
بود كه یک مشاور خردمند داشت که همیشه او را همراهی می کرد.
یک بار شاه به شکار رفت و مصيبتى برای او رخ داد: هنگام تیراندازی ، انگشت
دستش قطع شد. او عصبانی بود.
مشاور سعى كرد او را آرام كند و گفت: حاکم ، هر چیزى برای خيريتى است!
اما با اين سخن پادشاه حتی بیشتر عصبانی شد. او دستور داد كه مشاور را به
سياه چالى انداختند.
زمان گذشت و شاه دوباره خواست شکار کند. این بار او به جنگل های دور رفت ،
جایی که طبق شایعات پر از حيوانات بود. اما در این جنگل وحشیانی زندگی می
کردند که به پادشاه و افراد برجسته وی حمله کردند. این قبیله خدایان خود را
می پرستیدند و برای آنها قربانی می کردند. وحشیان شاه را گرفتند و او را به
نزد كاهن خود بردند. او بسیار خوشحال بود و گفت:
- حالا مطمئناً مورد لطف خدایان قرار خواهیم گرفت!
اما در آن لحظه ، هنگامی که چاقو را بر روی شاه بلند كرده بود ، كاهن
ناگهان متوجه شد که یک انگشت وى قطع شده است. او عصبانی شد.
او سر هم قبایل خود فریاد زد: خدایان فقط شایسته بهترین ها هستند! و شما یک
فرد ناقص را برای من آوردید! او انگشت خود را از دست داده است!
پادشاه را دوباره به جنگل انداختند. او به سختی به منطقه پادشاهی خود برگشت
و اولین کاری که انجام داد با عجله رفتن به نزد مشاور حکیم خود بود.
شاه اشک ریخت و گفت: درست میگفتی! انگشتم را از دست دادم، اما جانم را نجات
دادم! اما تو نیز رنج بردی. تو مجبور شدى این همه وقت را در سیاه چال
بگذرانی!
مشاور پاسخ داد: "هر آنچه اتفاق می افتد برای خيريت است. اگر من در زندان
نبودم ، احتمالاً با شما به جنگل براى شکار آمده بودم. و معلوم نیست که چه
اتفاقى برای من رخ مى داد."
|