چگونه در انتخاب همسر ارتدوكس اشتباه نکنیم؟
اول از همه، باید فهميد که او ايماندار و وفادار است. برای شروع، کافی
است به صفحات منتخب او در شبکه های اجتماعی نگاه کنید: آیا زبان
ناپسند، ابتذال، خرافات، غیبت و چيزى توهین آمیز وجود دارد.
اگر شخصی به کلیسا نمى آيد، باید دلیل آن را درک کرد: این اتفاق از روی
نادانی رخ داده است یا از درون تلخ يا بی تفاوت است.
سعی کنید بفهمید که چگونه عقاید شما در مورد میزان بهرهبرداریهای
زاهدانه در ازدواج با یکدیگر مطابقت دارند (فردی فقط برای بچه دار شدن
یا پرهیز از همه روزههای طولانی مدت حاضر است وارد یک رابطه زناشویی
شود).
دختر باید مسئولیت پذيرى مرد جوان را بیازماید و مرد جوان باید معاندت
دختر، توانایی او را در گذشت و سازش در اختلافات آزمايش کند. تك فرزند
در خانواده اغلب به عنوان یک خودخواه بزرگ می شود. کودکان خانواده های
تک والدی ممکن است دچار ناتوانی های روانی و آسیب شوند.
نحوه ارتباط فرد منتخب در خانواده، و با دوستان را ملاحظه کنید. حداقل
نحوه ارتباط تلفنی با آنها را مشاهده كنيد.
فرد منتخب را در مشکلات بررسی کنید. از یک پیاده روی دسته جمعی گرفته
تا کاغذ دیواری مشترک.
دریابید که او چگونه به استرس واکنش نشان می دهد: فعال، بی اشتياق یا
هيجانى.
به یاد داشته باشید که اعتیاد به الکل همیشه در مهمانی ها بیش از حد
نشان داده نمی شود، این می تواند مصرف روزانه دوزهای کوچک (حتی آبجو)
یا پرخوری های گاه به گاه باشد.
از قبل عقيده فرد منتخب را در مورد نگرش های اساسی بیابید: نقش همسران
در خانواده، تعداد فرزندان، محل زندگی مشترک، توزیع درآمد ...
یک ویژگی مهم توانایی و تمایل به تغییر، اصلاح اشتباهات، عذرخواهی برای
آنها و احساس گناه است.
برای عروسی عجله نکنید. زمان، نفوذ احساسات را بر ذهن التیام می بخشد و
چشمان شما را به آنچه قبلاً نمی خواستید متوجه شوید باز می کند.
درس روز
یک بار تاجرى به کشور دیگری رفت و به شهری عجیب رسيد که در آن همه
ساکنان شهر در زنجير بودند. تاجر فکر کرد: "و اگر آنها زنجیرهایی را
نیز بر من قرار دهند ، پس چه باید كنم؟"
در همان لحظه نگهبانان ظاهر شدند و با دیدن یک مرد آزاد، بلافاصله او
را در غل و زنجير قرار دادند. با از دست دادن فرصت بازگشت به خانه ،
تاجر افسرده شد. وی از اهالی شهر پرسید که چرا همه آنها را به غل و
زنجیر بسته اند؟ آنها پاسخ دادند که مدتهاست چنین دستورى در شهر آنها
بوده است. تاجر پرسید:
- آیا همه ساکنان شهر محکوم به بستن زنجير در تمام زندگی خود هستند؟
مردم به او پاسخ دادند:
- طبق شایعات ، گاهی اوقات پیرمردی به شهر ما می آید که آزاد است و
زنجير نمی بندد. فقط او می داند که چگونه از شر آنها خلاص شود. اما او
به ندرت ظاهر می شود به طوری که بسیاری شک دارند که آیا این صحت دارد؟
تاجر فکر کرد: "کاری نمى توان كرد، ما باید این پیرمرد را پیدا کنیم و
بدانیم چگونه آزاد شویم."
سالها از آن زمان گذشت ، تاجر پیر و موهايش خاکستری شد. و سپس یک روز
او به طور غیر منتظره پیرمردی را دید که در خیابان قدم می زد. او به
زنجیر بسته نبود!
زندانى فرياد زد – اى پير ، به من کمک کن تا از شر اينها خلاص شوم!
پير مرد جواب داد – فرزند، بطور ذهنی به خودت بگو: "بگذار نگهبانان
فوراً زنجيرها را از من بردارند" - و تو آزاد خواهی شد.
زندانی فکر کرد این یک شوخی بد است ، اما تصمیم گرفت تلاش کند و این
سخنان گرامی را به خودش گفت. بلافاصله نگهبانان ظاهر شدند و او را از
زنجيرها آزاد کردند.
تاجر تصمیم گرفت فوراً از این شهر عجیب خارج شود و تعجب كرد که چه
اتفاقی افتاده است. با دویدن از دروازه شهر خارج شد ، او دوباره
پیرمردی را که به او کمک کرده بود دید.
- اى پير ، این چه نوع شهری است؟
پير مرد گفت: شهری که در آن زندانی مى شوند و از زنجيرها آزاد می شوند
، درست با فکر كردن درباره آن. تو نجات یافتی زیرا به سخنان من ایمان
آوردى. و کسانی که ایمان ندارند برای همیشه زندانی می مانند و من دیگر
نمی توانم به آنها کمک کنم.
«... اگر در کلام من بمانید، پس حقیقتاً شاگرد
من خواهيد شد، حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد»
(یوحنا 8: 31-32).