تحسين و توهين به مردگان
یک راهب تازه کار نزد زاهد مشهورى آمد و از او خواست طريق کمال را به
او نشان دهد.
پير گفت: امشب به قبرستان برو و مردگان دفن شده در آنجا را تا صبح
تحسين کن، و سپس بیا و به من بگو که چگونه تحسين تو را دریافت می کنند.
روز بعد ، راهب از قبرستان برگشت:
- پدر، من دستور تو را ادا کردم! تمام شب من با صدای بلند این مردگان
را تحسين می کردم ، آنها را مقدس ، پدران مبارک ، صالحان بزرگ و مقدسین خدا
، چراغهای جهان ، چاههای حكمت ، نمک زمین می نامیدم. همه فضیلتهایی را که
فقط در کتاب مقدس و در کتابهای هلنیك آمده به آنها نسبت دادم.
- خوب ، پس چه شد؟ آنها چگونه شادى خود را به تو ابراز کردند؟
- پدر، به هیچ وجه، آنها تمام مدت سکوت کردند ، من حتی یک کلمه از آنها
نشنیدم.
پير گفت: "بسیار تعجب آور است ، پس این کاری را انجام می دهی: امشب
دوباره به آنجا برو و تا آنجا که می توانید تا صبح آنها را تا جايى كه مى
توانى سرزنش کن ، آنها احتمالاً صحبت خواهند کرد. "
روز بعد ، راهب دوباره با گزارشی بازگشت:
- من از هر لحاظ به آنها توهين كرده و رسوا می ساختم ، آنها را سگهای
ناپاک ، ظروف شیطانی، و مرتد خواندم. آنها را با همه اشرار از عهد عتیق و
عهد جدید ، از قائن برادر کش گرفته تا یهوداى خائن متهم کردم ، آنها را در
همه بدعت ها ، از سیمئون و ولنتاین ، تا مونوتلیت هاى جديد سرزنش كردم.
- خوب ، پس چه؟ چگونه از خشم آنها گريختى؟
- به هیچ وجه پدر! آنها تمام مدت ساکت بودند. من حتی گوشم را روی قبرها
گذاشتم ، اما کسی حرفى نزد.
پير گفت: "می بینی ، تو به اولین قدم زندگی فرشته ای یعنی اطاعت
برخاسته ای. فقط وقتى به اوج این زندگی بر روی زمین خواهی رسید که به
اندازه این افراد مرده نسبت به ستایش و توهین ها بی تفاوت باشی.
|