شهيد بزرگ، قديس تيحون، پاتريارك روسيه (١٩٢٥ م)

 

بزرگداشت: ٢٥ مارس ( ٧ آوريل)

  واسیلی ایوانوویچ بلاوین (پاتریارک آینده مسکو و تمام روسیه) در ١٩ ژانویه ١٨٦٥ در روستای کلین، ناحیه توروپتسکی، استان پسکوف، در خانواده ای متدین از یک كاهن با شیوه زندگی پاتریارکی متولد شد.  بچه ها در کارهای خانه به والدین خود کمک می کردند، به دنبال گاوها می رفتند، آنها می دانستند که چگونه همه چیز را با دست خود انجام دهند.

واسیلی در ٩ سالگی وارد مدرسه الهیات توروپتسک شد و در سال ١٨٧٨ پس از فارغ التحصیلی خانه والدین خود را ترک کرد تا در مدرسه الهيات پسکوف ادامه تحصیل کند. واسیلی دارای اخلاق خوب، متواضع و دوستانه بود، درس خواندن برای او آسان بود و از کمک به همکلاسی های خود که او را "اسقف" می خواندند خوشحال می‌شد. واسیلی پس از فارغ التحصیلی از مدرسه الهيات به عنوان یکی از بهترین دانش آموزان، در سال ١٨٨٤ امتحانات آکادمی الهیات سن پترزبورگ را با موفقیت گذراند. که از شیوه زندگی او در آن زمان می گوید.  در سال ١٨٨٨، پس از فارغ التحصیلی از آکادمی به عنوان کاندیدای ٢٣ ساله الهیات، به پسکوف بازگشت و به مدت سه سال در حوزه علمیه زادگاه خود تدریس کرد.  در سن ٢٦ سالگی، پس از تأمل جدی، اولین گام خود را در پی خداوند بسوی صلیب برمی دارد و اراده خود را تحت سه عهد عالی رهبانی - باکرگی، فقر و اطاعت- کنار می‌گذارد. در ١٤ دسامبر ١٨٩١، او به افتخار قدیس تیحون زادونسک، تیحون نامیده شد، روز بعد به عنوان هیروداسیک و به زودی راهب اعظم منصوب شد.

در سال ١٨٩٢، پدر تیحون به عنوان بازرس به مدرسه علمیه خلم منتقل شد، جایی که به زودی در مقام آرحيماندريت به مقام ریاست رسید.  و در ١٩ اکتبر ١٨٩٩، در کلیسای جامع تثلیث الکساندر نوسکی لاورا، با انتصاب جانشین اسقف نشین خلم-ورشو، به اسقف لوبلین منصوب شد. قدیس تیحون تنها یک سال را در اولین کلیسای جامع خود گذراند، اما زمانی که فرمان انتقال او صادر شد، شهر پر از گریه شد - ارتدوكس ها گریستند، اتحادیه ها و کاتولیک ها، که در منطقه خُلم نیز بسیار بودند، گریه کردند. مردم شهر در ایستگاه جمع شدند تا کاهن اعظم را که بسیار کم كنار آنها خدمت کرده بود، اما بسیار مورد علاقه آنها بود، بدرقه کنند.  مردم به زور سعی کردند اسقف در حال عزیمت را با بیرون آوردن خدمه قطار نگه دارند، و بسیاری به سادگی روی ریل راه آهن دراز کشیدند و مانع از آن شدند که مروارید گرانبها - اسقف ارتدوكس را از آنها بگیرند. و فقط توسل قلبی خود ارباب باعث آرامش مردم شد. و چنین خداحافظی در تمام زندگی قدیس را احاطه کرده بود. ارتدوكس آمریکا گریه کرد، جایی که او هنوز به عنوان رسول ارتدوكس نامیده می شود، جایی که او عاقلانه گله را به مدت هفت سال رهبری کرد: غالب بر هزاران مایل، بازدید از کلیساهای دور از دسترس، کمک به تجهیز زندگی روحانى آنها، برپایی کلیساهای جدید، از جمله آنها کلیسای جامع قدیس نیکلاس در شهر نیویورک است.  گله او در آمریکا به چهارصد هزار نفر افزایش یافت: روس ها و صرب ها، یونانی ها و عرب ها، اسلواکی ها و روسین ها که از وحدت گرایی گرویدند، مردم بومی - کریول ها، هندی ها، آلئوت ها و اسکیموها.

  قدیس تیحون که به مدت هفت سال ریاست کلیسای جامع یاروسلاول باستانی را بر عهده داشت، پس از بازگشت از آمریکا، سوار بر اسب، پیاده یا با قایق به روستاهای دورافتاده سفر کرد، از صومعه ها و شهرهای شهرستان بازدید کرد و زندگی کلیسا را ​​به حالت وحدت روحانى رساند.  از سال ١٩١٤ تا ١٩١٧ او بخش های ویلنا و لیتوانی را مدیریت کرد. در جنگ جهانی اول، زمانی که آلمانی‌ها زیر دیوارهای ویلنا بودند، یادگار شهدای ویلنا و سایر زیارتگاه‌ها را به مسکو برد و با بازگشت به سرزمین‌هایی که هنوز توسط دشمن اشغال نشده بود، در کلیساهای شلوغ خدمت کرد،  بیمارستان ها، نیروهایی را که برای دفاع از میهن ترک می کردند، برکت و پند می داد.

  اندکی قبل از وفاتش، قدیس جان کرونستات در یکی از گفتگوهای خود با قدیس تیحون به او گفت: "اکنون، ولادیکا، جای من بنشین و من می روم و استراحت می کنم."  چند سال بعد، زمانی که متروپولیتن تیحون مسکو به قید قرعه به عنوان پاتریارک انتخاب شد، پیشگویی بزرگ محقق شد. در روسیه دوران پرآشوبی بود و در شورای کلیسای ارتدوكس روسیه که در ١٥ اوت ١٩١٧ افتتاح شد، مسئله احیای پاترياركى در روسیه مطرح شد. نظر مردم توسط شبانان بیان شد: "ما دیگر شاه نداریم، پدری نداریم که دوستش داشته باشیم. محال است که به شورا عشق بورزیم و بنابراین ما شبانان طالب یک پاتریارک هستیم.»