شخص باید خود را مجبور کند و برخلاف میل خود تواضع غیرتمندانه ای انجام
دهد. این در برابر غرور ما ، كه در اعماق قلب لانه كرده لازم است. غرور
دوست ندارد سر خم کند.
(جان کرونستات صالح)
یادم می آید پدر تیخون وقتی پیر شد و دیگر نتوانست روى پاهای خود بايستد،
طناب ضخیمی را به سقف بست و از جا بلند مى شد و آن را مى گرفت تا به زمين
خم شود و تعظيم كند. بنابراین ، او تقریباً تا آخرین روزهای زندگی خود با
خم شدن به زمین با تقوا و خدا ترسى به پرستش خدا ادامه داد.
(پير پايسى مكرم ، "درباره دعا")
درس روز
خریدن زندگی
یک تاجر ثروت میلیونها دلاری اندوخته بود. او تصمیم گرفت که سرانجام یک سال
از کارش مرخصی بگیرد و در تجملاتى که توانایی خریدش را دارد زندگی کند. اما
قبل از اینکه او وقت يابد تا این تصمیم را عملى سازد، فرشته مرگ نزد او
فرود آمد.
او به عنوان یک تاجر حرفه ای تصمیم گرفت به هر طریقی او را ترغیب کند که
حداقل کمی زمان از او بخرد.
- سه روز به من فرصت زندگی بده و می توانی یک سوم ثروت مرا بگیری.
فرشته مرگ امتناع ورزید.
- خوب ، پس دو ... نه ... سه میلیون! فقط یک روز به من فرصت بده تا بتوانم
از زیبایی های زمین لذت ببرم و به دیدار خانواده ام بروم که مدت زیادی است
به دلیل اشتغال آنها را ندیده ام.
اما فرشته مرگ تزلزل ناپذیر بود.
سپس مرد براى حداقل چند دقیقه التماس کرد تا یادداشت خداحافظی برای پسرش
بنویسد. این درخواست او برآورده شد.
وی نوشت: "وقت خود را گرامی بدارید. با تمام میلیونها دلار خود ، حتی یک
ساعت زندگی هم نتوانستم بخرم."
|