ایمان و زندگی اورتودکس
خلاصۀ اصول اعتقادات

                                بخش 1  -  ایمان یک مسیحی اورتودکس

                                                    فصل 1 - مجهز به ایمان

 

ما با کمک پنج حسی که داریم، به جهان طبیعی اطراف خود نزدیک شده، با آن آشنا می‌شویم. هر حسی در ما، قابلیت خاص خود را دارد. ما با حس بینایی می‌توانیم ببینیم، با حس شنوایی می‌توانیم صداها را بشنویم و با حس بویایی می‌توانیم هر چیزی را که بو دارد، احساس نماییم.

اما قادر نیستیم که از طریق حواس پنج‌گانۀ خود به دنیای روحانی نزدیک شویم. خدا روح است؛ ما نه می‌توانیم با چشمان جسم خود او را ببینیم و نه می‌توانیم با گوشهای خود از او بشنویم. به همین نحو، قادر نیستیم فرشتگان را که به دنیای روحانی تعلق دارند، لمس کنیم و بفهمیم که آنها حقیقتاً کنار ما حضور دارند. برای شناخت و نزدیک شدن به دنیای روحانی، همان دنیایی که فراتر از دنیای ماست، به حسی متفاوت نیاز داریم، و این حس، ایمان نام دارد.

اساس و پایۀ ایمان، بُعد روحانی انسان یا همان روح نامیرا و جاودان او می‌باشد. ایمان یک حس روحانی است که در قلمروِ روحانی رخنه می‌کند و قادر است حقایقی را ببیند که چشمان فیزیکی انسان قادر به مشاهدۀ آنها نیست. همچنین، مانند تلسکوپهای بزرگ و جدید می‌باشد که می‌تواند در عمق فضا برود و ستاره‌ها را مشاهده و ضبط کند، چیزهایی که ما با چشم غیرمسلح خود قادر به دیدن آن نیستیم. ایمان می‌تواند چیزی شبیه به این را بدست آورد. ایمان دقیقاً یک حس روحانی است که می‌تواند ما را از چیزهایی که در فضا یا عالم روحانی وجود دارد، آگاه سازد.

بنا به فرمایش پولس رسول، «ایمان، ضامن چیزهایی است که بدان امید داریم و برهان آنچه هنوز نمی‌بینیم.» (عبر ۱۱:­۱). این امری عجیب نیست. مگر حتی در زندگی روزمرۀ خود به امور یا پیشامدهایی که نمی‌توانیم با پنج حس خود به آنها پی ببریم، اعتماد نمی‌کنیم؟ ما در جایگاهی نیستیم که شخصاً صحت و سقم اکثر چیزهایی را که در این دنیا اتفاق می‌افتند، معلوم کنیم و مشخص سازیم که آیا آنها در حقیقت اتفاق افتاده‌اند یا نه، و اینکه چگونه روی داده‌اند؛ با این حال به آنها باور داریم، چون از کسی دربارۀ آنها شنیده‌ایم. علی‌رغم این موضوع، می‌دانیم بسیاری از چیزهایی که دربارۀ آنها می‌شنویم، کاملاً حقیقت ندارند، یا حتی ممکن است در قلمروِ تخیلات جای گیرند. وقتی تصمیم می‌گیریم که بلیط هواپیما بخریم، به خلبان و شرکت هواپیمایی اعتماد می‌کنیم و باور داریم ما را سلامت به مقصد خواهند رسانید، هرچند می‌دانیم که سانحه‌های هوایی نیز اتفاق می‌افتند. اگر به زندگی روزمرۀ خود نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که به چیزهای بسیاری اعتماد می‌کنیم که اگر قرار بود برای آنها دلایل یا شواهد ملموس بطلبیم، زندگی ما با شهیدشدن به پایان می‌رسید. بنابراین، اگر به چیزهایی که مردم به ما می‌گویند اعتماد می‌کنیم، با وجود آنکه ممکن است اغلب فریبنده باشند، چرا نباید به امور روحانی که از سوی شخصی به ما گفته شده که انسانِ صرف نیست، بلکه خودِ عیسی مسیح می‌باشد، اعتماد کنیم؟ خودِ خدا انسان شد و به این دنیا آمد تا دنیای روحانی و حقایق را که جاودان می‌باشند، برای ما باز کند. بعداً در این خصوص که مسیح چگونه اینها را بر ما آشکار کرد، بحث خواهیم کرد.

اگر ایمان امری بسیار ساده و طبیعی است، چرا مردم ایمان ندارند؟

دو پاسخ اصلی وجود دارد: اولی جهل و نادانی است. پولس رسول می‌پرسد: «امّا چگونه کسی را بخوانند که به او ایمان نیاورده‌اند؟» (روم ۱۰:­۱۴). به همین دلیل، مسیح به شاگردانش فرمان داد که انجیل او را به تمام دنیا موعظه کنند (م.ک. مر ۱۶:­۱۵). هر انسان وفاداری که دربارۀ خدای حقیقی چیزهایی یاد می‌گیرد و به او ایمان می‌آورد، وظیفه دارد که این چیزها را به کسانی که ایمان ندارند، منتقل کند.

دومین علت گناه است: «بلکه تقصیرات شما، میان شما و خدایتان جدایی افکنده است» (اش ۵۹:­۲). گناه سبب می‌شود انسان از خدا بسیار دور شود، به‌طوری که قادر نیست او را ببیند. گناه یک بیماری وحشتناک برای روح به‌شمار می‌رود. روحی که به علت گناه بیمار است، دیگر توان کارکرد درست را ندارد، مانند چشمی بیمار. اگر یک بیماری جدی به چشم حمله کند و بینایی آن را بگیرد، این چشم دیگر قادر نیست چیزهایی را که مقابلش قرار دارد ببیند. همین قضیه در مورد روح نیز صدق می‌ْکند. اگر بیماری گناه، روح را تیره و تار سازد، روح بینایی روحانی‌ را از دست می‌دهد و در نتیجه قادر نیست نه خدا و نه هیچ چیز روحانی را ببیند و به آن ایمان داشته باشد. روح که پایه و اساس آن در قلب است، باید سالم و بری از گناه باشد تا بتواند به خدا ایمان داشته باشد. خودِ مسیح فرمود: «خوشا به حال پاکدلان، زیرا آنان خدا را خواهند دید» (مت ۵:­۸). شخصی به نحو بسیار کنایه‌آمیزی گفته: «اگر هیچ گناهی در دنیا وجود نداشت، هیچ ایمانداری هم وجود نداشت.».

پس، گناه چگونه ایمان را می‌کشد و باعث می‌شود ایمان از روح بگریزد؟ وقتی یک ایماندار مطابق با ارادۀ خدا زندگی می‌کند، در رابطه‌ای سازگار و هماهنگ با خدا قرار می‌گیرد و هیچ فکر ناشی از بی‌ایمانی بر او اثر نمی‌کند. اما اگر این فرد به دلیل بی‌احتیاطی یا ضعف، مرتکب یک گناه جدی شود، وجدانش، یا همان صدای خدا در وی، به مخالفت برمی‌خیزد و زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد. اگر کسی این صدا را بشنود و فوراً این زهر کشندۀ روح را که همان گناه است، خنثی سازد، نجات یافته است؛ این امر از طریق توبه میسر می‌گردد که بعداً در مورد آن بحث خواهیم کرد. اما اگر شخص بی‌تفاوتی نشان دهد و در گناه به زندگی خود ادامه دهد، عملاً می‌کوشد آن را سرکوب کند، زیرا صدای وجدانش وی را به ستوه می‌آورد. سپس به این فکر می‌افتد: «کاری که دارم انجام می‌دهم، گناه است؛ خدا آن را دوست ندارد». قدم بعدی در این موارد، فکر اوست: «کدام خدا؟ چه کسی تا به حال خدا را دیده است؟ بسیاری از فیلسوفان گفته‌اند که خدایی نیست. به احتمال زیاد او وجود ندارد.» بدین طریق فرد گناهکار که دائماً از سوی وجدانش مورد بازخواست قرار می‌گیرد، بدون اینکه تلاشی برای اصلاح خود انجام دهد، ممکن است به جایی برسد که به‌تندی بر سر خدا فریاد زند: «از من دور شو. نمی‌خواهم ارادۀ تو را بدانم.»

وقتی فردی به این وضعیت خطرناک می‌رسد، طبیعی است که ارادۀ خدا از او دور می‌شود، چون خدا به آزادی و ارادۀ فرد احترام می‌گذارد و هیچ کس را مجبور نمی‌کند که برخلاف اراده‌اش نزدیک او بماند. انسان از این طریق و بی‌درنگ، از گناهی به گناه دیگر لغزش خورده، سقوط می‌کند. چنانکه داستایوفسکی گفته: «بدون خدا همه چیز جایز است.» این دومین و جدی‌ترین دلیل بی‌ایمانی است.

به همین دلیل، کافی نیست که فرد ایماندار فقط دربارۀ خدا و اراده‌اش بداند، بلکه باید هر آنچه را در زندگی‌اش می‌شنود، به‌کار ببندد تا روحش از هر گونه گناه در امان بماند. اینکه گناه چیست و یک فرد ایماندار چگونه باید زندگی کند، موضوعاتی هستند که بعداً در موردشان بحث خواهیم کرد.

چگونه می‌توانیم به ایمانی قوی دست یابیم؟

از آنجایی که هر عطای کامل «از بالاست، نازل شده از پدر نورها»- چنانکه در دعای پایانی عشای ربانی خوانده می‌شود و بعداً در مورد آن توضیح خواهیم داد- لذا، ایمان به‌عنوان باارزشترین عطا از سوی خدا به کسانی که مشتاق آن هستند، داده می‌شود. حتی مواردی بوده که شاگردان مسیح، قبل از آنکه روح القدس را دریافت کنند، احساس کردند که ایمانشان در لغزش و تزلزل است؛ و خداوندگار در آن شرایط ایشان را توبیخ ‌کرد و فرمود: «چرا این چنین ترسانید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟» (مر ۴:­۴۰). شاگردان احساس می‌کردند که نیاز به ایمانی بیشتر و قوی‌تر دارند. به همین دلیل است که در انجیل لوقا (۱۷:­۵) می‌خوانیم: «رسولان به خداوند گفتند: ”ایمان ما را بیفزا!“» پس ما نیز باید از خداوندگارمان، عیسای مسیح، بخواهیم که این عطای عالی ایمان را به ما ببخشد و پیوسته آن را افزون گرداند. پولس رسول ما را تشویق می‌کند که «خود را بیازمایید تا ببینید آیا در ایمان هستید یا نه. خود را مَحَک بزنید» (۲-قرن ۱۳:­۵). اگر متوجه شویم که در تمام اتفاقاتی که برای ما افتاده، آن ایمانی را که می‌بایست به مسیح داشته باشیم، از خود نشان نداده‌ایم، باید با توبه، فروتنی و دعایی صمیمی، از او خواهش کنیم که شک و ناباوری ما را ببخشد و ایمان‌مان را تفویت کند. البته در عین حال باید سعی کنیم که هر روزه و بیشتر و بیشتر مسیحِ قادرمطلقِ خود را که پر از محبت است، بشناسیم و بکوشیم بر طبق ارادۀ او زندگی کنیم.

با این‌همه، زمانی که می‌بینیم افراد با ایمان، چیزهای شگفت‌انگیز بسیاری را بدست آورده‌اند، ایمانمان قوی و قویتر می‌شود.  عیسی به شاگردانش فرموده بود: «به خدا ایمان داشته باشید. آمین به شما می‌گویم، اگر کسی به این کوه بگوید، از جا کنده شده، به دریا افکنده شو، و در دل خود شک نکند بلکه ایمان داشته باشد که آنچه می‌گوید، روی خواهد دارد، برای او انجام خواهد شد» (مر ۱۱:­۲۲-۲۳).

کتاب‌مقدس پر از معجزاتی است که با ایمان به مسیح به انجام رسیده است. حتی آنانی که مرده بودند، از مردگان برخاستند. معجزاتی که در طول تاریخ کلیسا رخ داده نیز بی‌شمار می‌باشند. زندگی مقدسین کلیسای ما پر از این نوع وقایع شگفت‌انگیز است.

 شنیده‌ام که برای برخی مردم سخت است که ایمان بیاورند چون می‌گویند ایمان برخلاف منطق، شعور و واقعیت عمل می‌کند. چه چیزی می‌توانیم به ایشان بگوییم؟

 درست است که افرادی هستند که قدرت منطق را دست بالا می‌گیرند. به خصوص در طول قرن هفدهم، جنبشی در میان شخصیتهای برجستۀ روشنگری از انگلیس و آلمان آغاز شده بود که ادعا می‌کردند عقلانیت باید پایه و اساس هر مذهبی باشد و مذاهب باید امور حقیقی را که منطق انسان قادر به درک آنهاست، بپذیرد. اما این جنبش که راسیونالیسم نام گرفت، این حقیقت را نادیده می‌گیرد که منطق انسان توانایی محدودی دارد و نمی‌تواند واقعیتهای مافوق‌طبیعی را مشاهده یا درک کند؛ این واقعیتها غیرمنطقی (یعنی برخلاف منطق) نیستند، بلکه ماورای منطق هستند (یعنی فراتر از منطق). این حقایق از سوی عقل و منطق بشری ساخته نشدند که بتوان آن را با منطق بشری درک کرد؛ آنها حقایق روحانی و مافوق‌طبیعی هستند که خودِ خدا آنها را بر کلیسای اورتودکس مکشوف ساخت و انسان تنها با ایمان می‌تواند به آنها راه یابد.

در مورد این نکته باید بسیار احتیاط کنیم. شخص برای آنکه بتواند تمام آنچه را که مسیح برایمان آشکار نموده، بیاموزد و بپذیرد، نمی‌تواند از منطق خود به‌عنوان معیاری برای همه چیز استفاده کند. قطعاً او می‌تواند تعدادی از مفاهیم روحانی را با استفاده از منطق نیز درک کند. اما حقایق دیگری هم وجود دارند که آنقدر والا می‌باشند که ذهن محدود بشری نمی‌تواند بدانها دست یابد. شخص تنها از طریق ایمانی روشن و آگاه و اطمینان به عیسای مسیحِ پرمحبت، عالم مطلق، منزه از گناه، واقف بر همه چیز، قادر مطلق و خدای حقیقی می‌تواند آنها را تصاحب نماید. مطالب بیشتری در مورد این موضوع داریم که بعداً به هنگام بررسی امور حقیقی که به قلمروِ راز تعلق دارند، بدانها خواهیم پرداخت.

بنابراین، برای حرکت به جلو و مطالعه و پذیرش حقایق الهی که کلیسای اورتودکس به ما ارائه می‌دهد، به ایمان نیاز داریم.

چه کسی می‌تواند این اطمینان را به ما بدهد که این حقایق مافوق‌ طبیعی که باید بدانها باور داشته باشیم، بدون اینکه حتی قادر به فهم آن باشیم، در واقع درست هستند؟

این سؤالی است کاملاً به‌جا. چگونه فرد می‌تواند به چیزهایی ایمان داشته باشد که آنقدر جدی هستند و به نجات جان و آیندۀ ابدی فرد مربوط می‌شوند، اگر کاملاً مطمئن نباشد که اینها صحت و اعتبار دارند و فارغ از مداخلات و تصورات غلط بشری هستند؟

اعتبار و راستی کلیسای اورتودکس بر پایۀ شخصِ خداوندگار ما، خدا و نجات‌دهنده، عیسای مسیح است که «راه و راستی و حیات» می‌باشد (یوحنا ۱۴:­۶). خداوندگار دقیقاً به‌خاطر این که خدای حقیقی و ارادۀ او را بر ما آشکار سازد و ما را از فریب و دروغ شیطان رهایی دهد، مثل ما انسان شد. او دربرابر پنتیوس پیلاتس به‌وضوح دربارۀ این حقیقت سخن گفت و فرمود: «من از این رو زاده شدم و از این رو به جهان آمدم تا بر حقیقت شهادت دهم. پس هر کس که به حقیقت تعلّق دارد، به ندای من گوش فرا می‌دهد.» (یوحنا ۱۸:­۳۷).