انجیل به روایت متی

1 نسب نامه عیسی مسیح

1کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم: 2ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد. 3و یهودا، فارص و زارح را از تامار آورد وفارص، حصرون را آورد و حصرون، اَرام را آورد. 4و اَرام، عمیناداب را آورد و عمیناداب، نحشون را آورد و نحشون، شلمون را آورد. 5وشلمون، بوعز را از راحاب آورد و بوعز، عوبیدرا از راعوت آورد و عوبید، یسا را آورد. 6ویسا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریا آورد. 7و سلیمان، رحبعام را آورد و رحبعام، ابیا را آورد و ابیا، آسا راآورد. 8و آسا، یهوشافاط را آورد و یهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عزیا را آورد. 9و عزیا، یوتام را آورد و یوتام، احاز را آورد و احاز، حزقیا را آورد.10و حزقیا، منسی را آورد ومنسی، آمون را آورد و آمون، یوشیا را آورد.11ویوشیا، یکنیا و برادرانش را در زمان جلای بابل آورد. 12و بعد از جلای بابل، یکنیا، سالتیئل را آورد و سالتیئیل، زروبابل را آورد. 13زروبابل، ابیهود را آورد و ابیهود، ایلیقایم را آورد و ایلیقایم، عازور را آورد. 14و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلیهود را آورد. 15و ایلیهود، ایلعازر را آوردو ایلعازر، متان را آورد و متان، یعقوب را آورد. 16و یعقوب، یوسف سرٍپرست قانونی مریم را آورد که عیسی مسمی به مسیح از او متولد شد. 17پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داودچهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه، و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه. 

فرشته به یوسف ظاهر می شود

18اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل ازآنکه با هم آیند، او را از روح القدس حامله یافتند. 19و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود ونخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او رابه پنهانی رها کند. 20اما چون او در این چیزها تفکر میکرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بروی ظاهر شده، گفت: «ای یوسف پسر داود، ازگرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه دروی قرار گرفته است، از روح القدس است، 21و اوپسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» 22و این همه برای آن واقع شد تاکلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد 23«که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند.» (که تفسیرش این است: "خدا با ما") 24پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت 25و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد.

 

2 دیدار مجوسیان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 1و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه دربیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: 2«کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیراکه ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم؟» 3اما هیرودیس پادشاه چون این راشنید، مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی.4پس همه روسای کهنه و کاتبان قوم را جمع کرده، ازایشان پرسید که «مسیح کجا باید متولد شود؟» 5بدو گفتند: «در بیت لحم یهودیه زیرا که از نبی چنین مکتوب است: 6و توای بیت لحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکترنیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.» 7آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد. 8پس ایشان را به بیت لحم روانه نموده، گفت: «بروید و از احوال آن طفل بتدقیق تفحص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم.» 9چون سخن پادشاه راشنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. 10وچون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند 11و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی درافتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا وکندر و مر به وی گذرانیدند. 12و چون در خواب وحی بدیشان دررسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند. 

فرار به مصر

13و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت: «برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرارکن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او راهلاک نماید.» 14پس شبانگاه برخاسته، طفل ومادر او را برداشته، بسوی مصر روانه شد 15و تاوفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که «ازمصر پسر خود را خواندم.» 16چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سخریه نمودهاند، بسیارغضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که دربیت لحم و تمام نواحی آن بودند، از دو ساله وکمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید. 17آنگاه کلامی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود، تمام شد: 18«آوازی دررامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه میکند و تسلی نمی پذیرد زیرا که نیستند.»

بازگشت به ناصره

 

                                         

 19اما چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به یوسف در خواب ظاهرشده، گفت: 20«برخیز و طفل و مادرش رابرداشته، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل داشتند فوت شدند.» 21 پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد. 22اما چون شنید که ارکلاوس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی میکند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته، به نواحی جلیل برگشت. 23و آمده در بَلده ای مسمی به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که «به ناصری خوانده خواهد شد.»

 

3 یحیای تعمید دهنده راه را برای عیسی آماده می کند

1و در آن ایام، یحیی تعمیددهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده، میگفت: 2«توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.» 3زیرا همین است آنکه اشعیای نبی از او خبرداده، میگوید: «صدای ندا کننده ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید.» 4و این یحیی لباس از پشم شترمی داشت، و کمربند چرمی بر کمر و خوراک او ازملخ و عسل بری میبود. 5در این وقت، اورشلیم و تمام یهودیه وجمیع حوالی اردن نزد او بیرون می آمدند،6و به گناهان خود اعتراف کرده، در اردن از وی تعمید می یافتند. 7پس چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان رادید که بجهت تعمید وی میآیند، بدیشان گفت: «ای افعی زادگان، که شما را اعلام کرد که از غضب آینده بگریزید؟ 8اکنون ثمره شایسته توبه بیاورید، 9و این سخن را به خاطر خود راه مدهید که پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما میگویم خدا قادر است که از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. 10و الحال تیشه بر ریشه درختان نهاده شده است، پس هر درختی که ثمره نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. 11من شمارا به آب به جهت توبه تعمید میدهم. لکن او که بعد از من میآید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم؛ او شما را به روح القدس و آتش تعمید خواهد داد. 12او غربال خود را دردست دارد و خرمن خود را نیکو پاک کرده، گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، ولی کاه رادر آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید.» 

یحیی عیسی را تعمید می دهد

                   

13آنگاه عیسی از جلیل به اردن نزد یحیی آمد تا از او تعمید یابد. 14اما یحیی او را منع نموده، گفت: «من احتیاج دارم که از تو تعمید یابم و تونزد من می آیی؟» 15عیسی در جواب وی گفت: «الان بگذارزیرا که ما را همچنین مناسب است تا تمام عدالت را به کمال رسانیم.» 16اما عیسی چون تعمید یافت، فوراً از آب برآمد که در ساعت آسمان بروی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده، بر وی می آید. 17آنگاه خطابی ازآسمان دررسید که «این است پسر حبیب من که از او خشنودم.»

 

4 تجربه عیسی در بیابان

1آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید. 2و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید. 3پس تجربه کننده نزد او آمده، گفت: «اگر پسر خدا هستی، بگو تا این سنگها نان شود.» 4در جواب گفت: «مکتوب است انسان نه محض نان زیست میکند، بلکه به هر کلمه ای که از دهان خدا صادرگردد.» 5آنگاه ابلیس او را به شهر مقدس برد و برکنگره هیکل برپا داشته، 6به وی گفت: «اگر پسرخدا هستی، خود را به زیر انداز، زیرا مکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو فرمان دهد تا تو را به دستهای خود برگیرند، مبادا پایت به سنگی خورد.» 7عیسی وی را گفت: «و نیزمکتوب است خداوند خدای خود را تجربه مکن.» 8پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد وهمه ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده، 9به وی گفت: «اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم.» 10آنگاه عیسی وی راگفت: «دور شوای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما.» 11در ساعت ابلیس او را رها کرد واینک فرشتگان آمده، او را پرستاری می نمودند. 

 موعظۀ عیسی در جلیل

12و چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل روانه شد،13و ناصره را ترک کرده، آمد و به کفرناحوم، به کناره دریا در حدود زبولون و نفتالیم ساکن شد. 14تا تمام گردد آنچه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود 15که «زمین زبولون و زمین نفتالیم، راه دریا آن طرف اُردن، جلیل امت ها؛ 16قومی که در ظلمت ساکن بودند، نوری عظیم دیدند و برنشینندگان دیار موت وسایه آن نوری تابید.» 17از آن هنگام عیسی به موعظه شروع کرد و گفت: «توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.»

چهار ماهیگیر عیسی را پیروی می کنند

 

       18و چون عیسی به کناره دریای جلیل می خرامید، دو برادر یعنی شمعون مسمی به پطرس و برادرش اندریاس را دید که دامی دردریا می اندازند، زیرا صیاد بودند. 19بدیشان گفت: «از عقب من آیید تا شما را صیاد مردم گردانم.» 20در ساعت دام ها را گذارده، از عقب او روانه شدند. 21و چون از آنجا گذشت دو برادردیگر یعنی یعقوب، پسر زبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی با پدر خویش زبدی، دام های خود را اصلاح میکنند؛ ایشان را نیز دعوت نمود. 22در حال، کشتی و پدر خود را ترک کرده، از عقب او روانه شدند.

موعظۀ عیسی در سراسر جلیل

 23و عیسی در تمام جلیل میگشت و درکنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه همی نمود و هر مرض و هر درد قوم راشفا می داد. 24و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت، و جمیع مریضانی که به انواع امراض ودردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان ومفلوجان را نزد او آوردند، و ایشان را شفا بخشید. 25و گروهی بسیار از جلیل و دیکاپولس واورشلیم و یهودیه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند.

 

 5 موعظه بالای کوه

خوشابحالها

1و گروهی بسیار دیده، بر فراز کوه آمد و وقتی که او بنشست شاگردانش نزد اوحاضر شدند. 2آنگاه دهان خود را گشوده، ایشان را تعلیم داد و گفت: 3«خوشابحال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.4خوشابحال ماتمیان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. 5خوشابحال حلیمان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. 6خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیراایشان سیر خواهندشد. 7خوشابحال رحم کنندگان، زیرا بر ایشان رحم کرده خواهد شد. 8خوشابحال پاک دلان، زیرا ایشان خدا راخواهند دید. 9خوشابحال صلح کنندگان، زیراایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. 10خوشابحال زحمت کشان برای عدالت، زیراملکوت آسمان از آن ایشان است. 11خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند، و بخاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند. 12خوش باشید و شادی عظیم نمایید، زیرا اجر شما در آسمان عظیم است زیرا که به همینطور بر انبیای قبل از شما جفا می رسانیدند. 

نمک و نور

13«شما نمک جهانید! لیکن اگر نمک فاسد گردد، به کدام چیز باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال مردم شود. 14شما نور عالمید. شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد. 15و چراغ را نمی افروزند تا آن را زیر پیمانه نهند، بلکه تا بر چراغدان گذارند؛ آنگاه به همه کسانی که در خانه باشند، روشنایی میبخشد. 16همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند. 17«گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. 18زیرا هر آینه به شما میگویم، تاآسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای ازتورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. 19پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین رابشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هرکه بعمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. 20زیرا به شما میگویم، تاعدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.

درباره خشم

 21«شنیده اید که به اولین گفته شده است "قتل مکن و هرکه قتل کند سزاوار حکم شود." 22لیکن من به شما میگویم، هرکه به برادر خود بی سبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هرکه برادرخود را راقا گوید، مستوجب قصاص باشد و هرکه احمق گوید، مستحق آتش جهنم بود. 23پس هرگاه هدیه خود را به قربانگاه ببری و آنجا به خاطرت آید که برادرت بر تو حقی دارد، 24هدیه خود را پیش قربانگاه واگذار و رفته، اول با برادرخویش صلح نما و بعد آمده، هدیه خود را بگذران. 25با مدعی خود مادامی که با وی در راه هستی صلح کن، مبادا مدعی، تو را به قاضی سپارد و قاضی، تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی. 26هرآینه به تو میگویم، که تا فلس آخر را ادا نکنی، هرگز از آنجا بیرون نخواهی آمد. 

درباره شهوت

27«شنیده اید که به اولین گفته شده است "زنامکن." 28لیکن من به شما میگویم، هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است. 29پس اگر چشم  راستت تو را بلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد، ازآنکه تمام بدنت در جهنم افکنده شود. 30و اگردست راستت تو را بلغزاند، قطعش کن و از خود دور انداز، زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی ازاعضای تو نابود شود، از آنکه کل جسدت دردوزخ افکنده شود. 

درباره طلاق

31«و گفته شده است هرکه از زن خود مفارقت جوید، طلاق نامه ای بدو بدهد. 32لیکن من به شما میگویم، هر کس بغیر علت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او می باشد، و هر که زن مطلقه را نکاح کند، زنا کرده باشد.

درباره سوگند

 33«باز شنیده اید که به اولین گفته شده است که "قسم دروغ مخور، بلکه قسم های خود را به خداوند وفا کن." 34لیکن من به شما میگویم، هرگز قسم مخورید، نه به آسمان زیرا که عرش خداست، 35و نه به زمین زیرا که پای انداز اواست، و نه به ارشلیم زیرا که شهر پادشاه عظیم است، 36و نه به سر خود قسم یاد کن، زیرا که مویی را سفید یا سیاه نمی توانی کرد.37بلکه سخن شما بلی بلی و نی نی باشد زیرا که زیاده براین از شریر است.

درباره رفتار متقابل

38«شنیده اید که گفته شده است."چشمی به چشمی و دندانی به دندانی " 39لیکن من به شما می گویم، با شریر مقاومت مکنید بلکه هرکه بر رخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، 40و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار، 41و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو. 42هر کس ازتو سوال کند، بدو ببخش و از کسیکه قرض از توخواهد، روی خود را مگردان.» 

درباره دوست داشتن دشمنان

43«شنیده اید که گفته شده است "همسایه خورا محبت نما و با دشمن خود عداوت کن." 44اما من به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیرکنید، 45تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع میسازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند. 46زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید که شما رامحبت می نمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ 47و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ 48پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است.

 

6 درباره صدقه

1«زنهار عدالت خود را پیش مردم به جا میاورید تا شما را ببینند و الّا نزد پدر خود که در آسمان است، اجری ندارید. 2پس چون صدقه دهی، پیش خود کرنا منواز چنانکه ریاکاران در کنایس و بازارها میکنند، تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را یافته اند. 3بلکه تو چون صدقه دهی، دست چپ تو از آنچه دست راستت میکند مطلع نشود، 4تا صدقه تو در نهان باشد و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا اجر خواهد داد.

درباره دعا کردن

 5«و چون عبادت کنی، مانند ریاکاران مباش زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشه های کوچه ها ایستاده، نماز گذارند تا مردم ایشان را ببینند. هرآینه به شما می گویم اجر خود را تحصیل نموده اند. 6لیکن تو چون عبادت کنی، به حجره خود داخل شو و در را بسته، پدر خود راکه در نهان است عبادت نما؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد. 7و چون عبادت کنید، مانند امتها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان می برند که به سبب زیاد گفتن مستجاب میشوند. 8پس مثل ایشان مباشید زیرا که پدر شما حاجات شما را می داند پیش از آنکه از او سوال کنید. 9«پس شما به اینطور دعا کنید:

"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. 10ملکوت تو بیاید. ارادۀ تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود. 11نان کفاف ما را امروز به ما بده. 12و قرض های ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را می بخشیم. 13و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شِریر ما را رهایی ده. "

                   (زیرا ملکوت و قوّت و جلال تا ابدالآباد از آن تو است، آمین.)

14«زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید. 15اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.

درباره روزه گرفتن

 16«اما چون روزه دارید، مانند ریاکاران ترشرو مباشید زیرا که صورت خویش را تغییرمی دهند تا در نظر مردم روزه دار نمایند. هرآینه به شما می گویم اجر خود را یافته اند. 17لیکن توچون روزه داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی 18تا در نظر مردم روزه دار ننمایی، بلکه در حضور پدرت که در نهان است؛ و پدر نهان بین تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد.

درباره پول

 19«گنج ها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان میرساند و جایی که دزدان نقب می زنند و دزدی می نمایند. 20بلکه گنج ها بجهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید وزنگ زیان نمی رساند و جایی که دزدان نقب نمی زنند و دزدی نمی کنند. 21زیرا هرجا گنج تواست دل تو نیز در آنجا خواهد بود. 22«چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بود؛ 23امااگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک میباشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است! 24«هیچکس دو آقا را خدمت نمی تواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت، و یا به یکی می چسبد و دیگر را حقیر می شمارد. محال است که خدا و ممونا را خدمت کنید. 

درباره غصه خوردن

25«بنابراین به شما میگویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ 26مرغان هوا را نظرکنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها رامی پروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟ 27و کیست از شما که به تفکر بتواند ذراعی برقامت خود افزاید؟

 28و برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسن های چمن تامل کنید، چگونه نمو می کنند! نه محنت می کشند و نه می ریسند! 29لیکن به شما میگویم سلیمان هم با همه جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد. 30پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست وفردا در تنور افکنده میشود چنین بپوشاند، ای کم ایمانان آیا نه شما را از طریق اولی؟ 31پس اندیشه مکنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم. 32زیرا که در طلب جمیع این چیزها امت ها می باشند. اما پدر آسمانی شما می داند که بدین همه چیز احتیاج دارید. 33لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد. 34پس در اندیشه فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است.

 

  7 درباره انتقاد از دیگران

1«حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. 2زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانه ای که پیمایید برای شما خواهند پیمود. 3و چون است که خس را درچشم برادر خود می بینی و چوبی را که چشم خود داری نمی یابی؟ 4یا چگونه به برادر خود می گویی "اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم " و اینک چوب در چشم تو است؟ 5ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی! 6«آنچه مقدس است، به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند.

سؤال کنید...

 7«سوال کنید که به شما داده خواهد شد؛ بطلبید که خواهید یافت؛ بکوبید که برای شما بازکرده خواهد شد. 8زیرا هرکه سوال کند، یابد وکسی که بطلبد دریافت کند و هرکه بکوبد برای اوگشاده خواهد شد. 9و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟ 10یا اگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟ 11پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخشش های نیکو را به اولاد خود می دانید، چقدر زیاده پدر شما که درآسمان است چیزهای نیکو را به آنانی که از اوسوال میکنند خواهد بخشید! 12لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید، زیرا این است تورات و صحف انبیا.

طریق حیات

 13«از در تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مودی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل می شوند بسیارند. 14زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مودی به حیات است و یابندگان آن کم اند. 

میوه های درخت زندگی انسان

15«اما از انبیای کذبه احتراز کنید، که به لباس میش ها نزد شما می آیند ولی در باطن، گرگان درنده می باشند. 16ایشان را از میوه های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را ازخس می چینند؟ 17همچنین هر درخت نیکو، میوه نیکو میآورد و درخت بد، میوه بد میآورد.18نمی تواند درخت خوب میوه بد آورد، و نه درخت بد میوه نیکو آورد. 19هر درختی که میوه نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. 20لهذا از میوه های ایشان، ایشان را خواهید شناخت.

عمارت روی صخره یا شن

 21«نه هرکه مرا "خداوند، خداوند" گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدرمرا که در آسمان است به جا آورد. 22بسا در آن روز مرا خواهند گفت: "خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهرنساختیم؟" 23آنگاه به ایشان صریح خواهم گفت که "هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!" 24«پس هرکه این سخنان مرا بشنود و آنها رابه جا آرد، او را به مردی دانا تشبیه میکنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. 25و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود. 26وهرکه این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. 27و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید وخرابی آن عظیم بود.» 28و چون عیسی این سخنان را ختم کرد آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند، 29زیرا که ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم میداد و نه مثل کاتبان.

 

8 شفای یک جذامی

1و چون او از کوه به زیر آمد، گروهی بسیاراز عقب او روانه شدند. 2که ناگاه ابرصی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «ای خداوند اگربخواهی، میتوانی مرا طاهر سازی.» 3عیسی دست آورده، او را لمس نمود و گفت: «میخواهم؛ طاهر شو!» که فور برص او طاهرگشت. 4عیسی بدو گفت: «زنهار کسی را اطلاع ندهی بلکه رفته، خود را به کاهن بنما و آن هدیهای را که موسی فرمود، بگذران تا بجهت ایشان شهادتی باشد.» 

ایمان سرباز رومی

5و چون عیسی وارد کفرناحوم شد، یوزباشی ای نزد وی آمد و بدو التماس نموده، 6گفت: «ای خداوند، خادم من مفلوج در خانه خوابیده و بشدت متالم است.» 7عیسی بدو گفت: «من آمده، او را شفا خواهم داد.» 8یوزباشی در جواب گفت: «خداوندا، لایق آن نی ام که زیرسقف من آیی. بلکه فقط سخنی بگو و خادم من صحت خواهد یافت. 9زیرا که من نیز مردی زیرحکم هستم و سپاهیان را زیر دست خود دارم؛ چون به یکی گویم برو، میرود و به دیگری بیا، می آید و به غلام خود فلان کار را بکن، میکند.» 10عیسی چون این سخن را شنید، متعجب شده، به همراهان خود گفت: «هرآینه به شما میگویم که چنین ایمانی در اسرائیل هم نیافته ام. 11و به شما میگویم که بسا از مشرق و مغرب آمده، درملکوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست؛ 12اما پسران ملکوت بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی جایی که گریه و فشار دندان باشد. 13پس عیسی به یوزباشی گفت: «برو، بر وفق ایمانت تو را عطا شود، » که در ساعت خادم او صحت یافت.

شفای مادر زن پطرس و بسیاری دیگر

 14و چون عیسی به خانه پطرس آمد، مادر زن او را دید که تب کرده، خوابیده است. 15پس دست او را لمس کرد و تب او را رها کرد. پس برخاسته، به خدمت گذاری ایشان مشغول گشت. 16اما چون شام شد، بسیاری از دیوزدگان را به نزد او آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون کرد وهمه مریضان را شفا بخشید. 17تا سخنی که به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد که «او ضعف های ما را گرفت و مرض های ما را برداشت.»

بهای پیروی از عیسی

 18چون عیسی جمعی کثیر دور خود دید، فرمان داد تا به کناره دیگر روند. 19آنگاه کاتبی پیش آمده، بدو گفت: «استادا هرجا روی، تو را متابعت کنم.» 20عیسی بدو گفت: «روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانه ها است. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.» 21و دیگری از شاگردانش بدو گفت: «خداوندا اول مرا رخصت ده تا رفته، پدر خود را دفن کنم.» 22عیسی وی را گفت: «مرا متابعت کن و بگذار که مردگان، مردگان خود را دفن کنند.»

آرام کردن طوفان دریا

 23چون به کشتی سوار شد، شاگردانش ازعقب او آمدند. 24ناگاه اضطراب عظیمی در دریا پدید آمد، بحدی که امواج، کشتی را فرو می گرفت؛ و او در خواب بود. 25پس شاگردان پیش آمده، او را بیدار کرده، گفتند: «خداوندا، ما را دریاب که هلاک می شویم!» 26بدیشان گفت: «ای کم ایمانان، چرا ترسان هستید؟» آنگاه برخاسته، بادها و دریا را نهیب کرد که آرامی کامل پدید آمد. 27اما آن اشخاص تعجب نموده، گفتند: «این چگونه مردی است که بادها و دریا نیزاو را اطاعت می کنند!»

اخراج ارواح ناپاک

         

 28و چون به آن کناره در زمین جرجسیان رسید، دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شده، بدو برخوردند و بحدی تند خوی بودند که هیچکس از آن راه نتوانستی عبور کند. 29در ساعت فریاد کرده، گفتند: «یا عیسی ابن الله، ما را با تو چه کار است؟ مگر در اینجا آمده ای تا ما را قبل از وقت عذاب کنی؟" 30و گلۀ گراز بسیاری دور از ایشان می چرید. 31دیوها از وی استدعا نموده، گفتند: "هرگاه ما را بیرون کنی، در گلۀ گرازان ما را بفرست." 32ایشان را گفت: "بروید!" در حال بیرون شده، داخل گلۀ گرازان گردیدند که فی الفور همۀ آن گرازان از بلندی به دریا جسته، در آب هلاک شدند. 33اما شبانان گریخته، به شهر رفتند و تمام آن حادثه و ماجرای دیوانگان را شهرت دادند. 34واینک تمام شهر برای ملاقات عیسی بیرون آمد. چون او را دیدند، التماس نمودند که از حدود ایشان بیرون رود.

 

9 شفای مرد افلیج

         

1پس به کشتی سوار شده، عبور کرد و به شهر خویش آمد. 2ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده، نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، خاطر جمع دار که گناهانت آمرزیده شد.» 3آنگاه بعضی از کاتبان با خود گفتند: «این شخص کفر میگوید.» 4عیسی خیالات ایشان را درک نموده، گفت: «از بهرچه خیالات فاسد به خاطر خود راه میدهید؟ 5زیرا کدام سهل تراست، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد یا گفتن آنکه برخاسته بخرام؟ 6لیکن تا بدانید که پسرانسان را قدرت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست...» آنگاه مفلوج را گفت: «برخیز و بسترخود را برداشته، به خانه خود روانه شو!» 7درحال برخاسته، به خانه خود رفت! 8و آن گروه چون این عمل را دیدند، متعجب شده، خدایی راکه این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود، تمجید نمودند.

ضیافت در خانه متی

 9چون عیسی از آنجا می گذشت، مردی را مسمی به متی به باج گاه نشسته دید. بدو گفت: «مرا متابعت کن.» در حال برخاسته، از عقب وی روانه شد. 10و واقع شد چون او در خانه به غذا نشسته بود که جمعی از باجگیران وگناهکاران آمده، با عیسی و شاگردانش بنشستند. 11«و فریسیان چون دیدند، به شاگردان اوگفتند: «چرا استاد شما با باجگیران وگناهکاران غذا میخورد؟» 12عیسی چون شنید، گفت: «نه تندرستان بلکه مریضان احتیاج به طبیب دارند. 13لکن رفته، این را دریافت کنید که "رحمت می خواهم نه قربانی "، زیرا نیامده ام تاعادلان را بلکه گناهکاران را به توبه دعوت نمایم.»

سؤال شاگردان یحیی درباره روزه

 14آنگاه شاگردان یحیی نزد وی آمده، گفتند: «چون است که ما و فریسیان روزه بسیارمی داریم، لکن شاگردان تو روزه نمی دارند؟» 15عیسی بدیشان گفت: «آیا پسران خانه عروسی، مادامی که داماد با ایشان است، می توانند ماتم کنند؟ و لکن ایامی می آید که داماد از ایشان گرفته شود؛ در آن هنگام روزه خواهند داشت. 16وهیچکس بر جامه کهنه پارهای از پارچه نو وصله نمی کند زیرا که آن وصله از جامه جدا می گردد ودریدگی بدتر میشود. 17و شراب نو را درمشکهای کهنه نمی ریزند والا مشکها دریده شده، شراب ریخته و مشکها تباه گردد. بلکه شراب نو را در مشکهای نو می ریزند تا هر دو محفوظ باشد.»

زنده کردن دختر یایرُس

 18او هنوز این سخنان را بدیشان می گفت که ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نموده، گفت: «اکنون دختر من مرده است. لکن بیا و دست خودرا بر وی گذار که زیست خواهد کرد.» 19پس عیسی به اتفاق شاگردان خود برخاسته، از عقب او روان شد.

 

 20و اینک زنی که مدت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا می بود، از عقب او آمده، دامن ردای او را لمس نمود، 21زیرا با خود گفته بود: «اگر محض ردایش را لمس کنم، هرآینه شفا یابم.» 22عیسی برگشته، نظر بر وی انداخته، گفت: «ای دختر، خاطرجمع باش زیرا که ایمانت تو را شفا داده است!» در ساعت آن زن رستگارگردید. 23و چون عیسی به خانه رئیس درآمد، نوحه گران و گروهی از شورش کنندگان را دیده، 24بدیشان گفت: «راه دهید، زیرا دختر نمرده بلکه در خواب است.» ایشان بر وی سخریه کردند. 25اما چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده، دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست. 26و این کار در تمام آن مرز وبوم شهرت یافت.

شفای دو نابینا و یک گنگ

 27و چون عیسی از آن مکان میرفت، دو کورفریاد کنان در عقب او افتاده، گفتند: «پسر داودا، بر ما ترحم کن!» 28و چون به خانه درآمد، آن دو کور نزد او آمدند. عیسی بدیشان گفت: «آیا ایمان دارید که این کار را می توانم کرد؟» گفتندش: «بلی خداوندا.» 29در ساعت چشمان ایشان را لمس کرده، گفت: «بر وفق ایمانتان به شما بشود.» 30درحال چشمانشان باز شد و عیسی ایشان را به تاکید فرمود که «زنهار کسی اطلاع نیابد.» 31اما ایشان بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند. 32و هنگامی که ایشان بیرون میرفتند، ناگاه دیوانه ای گنگ را نزد او آوردند. 33و چون دیو بیرون شد، گنگ، گویا گردید و همه در تعجب شده، گفتند: «در اسرائیل چنین امر هرگز دیده نشده بود.» 34لیکن فریسیان گفتند: «به واسطه رئیس دیوها، دیوها را بیرون میکند.»

دعا برای حصاد

 35و عیسی در همه شهرها و دهات گشته، در کنایس ایشان تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه می نمود و هر مرض و رنج مردم را شفا می داد. 36و چون جمع کثیر دید، دلش بر ایشان بسوخت زیرا که مانند گوسفندان بی شبان، پریشان حال و پراکنده بودند. 37آنگاه به شاگردان خود گفت: «حصاد فراوان است لیکن عمله کم. پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تاعمله در حصاد خود بفرستد.»

 

 

 

05-08-2018   صفحه ايجاد شد :

05-08-2018   صفحه به روز شد :